You are currently viewing نامه عاشقانه یک شاعر و زمین شناس به زندگی، از میان کوه – Marginaliya

نامه عاشقانه یک شاعر و زمین شناس به زندگی، از میان کوه – Marginaliya


دفترچه های بهشت: نامه عاشقانه یک شاعر و یک زمین شناس به زندگی که از میان کوه دیده می شود

چقدر شگفت‌انگیز است که به یاد داشته باشیم که هیچ چیز رنگ ذاتی ندارد، این رنگ خاصیت اشیاء نیست، بلکه نوری است که به آنها می‌تابد و بازتاب می‌شود. در نور ذهن نیز چنین است – توجه چیزی است که به جهان سرزندگی، زیبایی کالیدوسکوپیک آن می بخشد. کیفیت توجهی که به چیزی یا شخصی می کنیم، معیار عشق ماست. و از آنجایی که هر چیز کوچک، همانطور که جان مویر اشاره کرد، “به هر چیز دیگری در جهان متصل است” وقتی سخاوتمندانه و بدون تقسیم به چیزی توجه می کنیم، یاد می گیریم که همه چیز را دوست داشته باشیم. ما می آموزیم که در اطراف و در این جهان دیگری است، نجومی و صمغی از شگفتی، درخشنده از حس شگفتی.

این شناخت و پاداش های فراوان آن جان می گیرد دفترچه های بهشت: 90 مایل از طریق سیرا نوادا (کتابخانه عمومی) – وقایع روحی سیزده روز تابستانی که زمین شناس شاعر ریچارد جی. نوله و شاعر بودایی استفان نایتینگل با همسران و دختران نوجوان خود در یکی از باشکوه‌ترین کوه‌های جهان قدم می‌زنند و در مجلات، مقاله‌ها و شعرهایی که علم و روح را در هم آمیخته‌اند، ثبت و تأمل می‌کنند. و استعاره، بزرگی و کوچکی. آنچه پدیدار می شود نامه ای عاشقانه به “کلی لطیف است که بسیار شیرین تر از مجموع اجزای تنهایی اش است.”

یکی از هنرمند ژاپنی چیورا اوباتا تصاویر یوسمیتی از دهه 1930

نوول که برای اولین بار در پنج سالگی مجذوب نقشه های دوردست کوه ها شد، اما تا زمانی که هجده سال بعد دکترای خود را در زمین شناسی شروع کرد، آنها را به طور کامل ندید، نوشت:

بسیاری ادعا می کنند که خدا را در کوه ها یافته اند. نمی دانم خدا چیست، اما اعتراف می کنم که آنجا هم به دنبال او گشتم. جستجوی من هر چه باشد، دریافته‌ام که پیگیری تحقیق علمی – نوع جستجوی حقیقتاً محدود خودش – می‌تواند به همان اندازه که یک مدیتیشن علمی یک عمل فداکاری باشد. به دنیا توجه کنی، به دنبال داستان هایش بگردی، انگشتانت را در امتداد شکافی در یک صخره یا شیاری در پوست درخت بچرخانی، یک پرنده شکاری در حال پرواز را تحسین کنی، از نزدیک به ساختار یک گل وحشی که تا به حال دیده نشده بود – تعجب کردن و جستجوی پاسخ برای اینکه چگونه این چیزها ممکن است به دنیا آمده باشند – خود اعمالی از خودگذشتگی، راه های شناخت، راه های اشتیاق برای اشتراک هستند.

بلبل هماهنگ می کند:

هر دنیا همه دنیاهایی را که می توانیم در آن پیدا کنیم را حمل می کند. اگر برآمدگی سنگ، گل وحشی یا مرغ مگس خوار را درک کنید – اگر راه خود را در امتداد خط علت و معلول، رمز و راز تغییر و استراحت ببینیم – آنگاه به همه چیزهایی که می بینیم و همه چیزهایی که هستیم هدایت می شویم. .

ویرجینیا وولف تصادفی به خود نرسید بینش او نسبت به وحدت وجود در حالی که به یک گل نگاه می کند، این الیور ساکس زمان عمیق را درک کرد در حالی که من در جنگل قدم می زدم، این مری الیور مرتبط با به هم پیوستگی زندگی در حین تماشای جغد: زیبایی چیزی است که توجه ما را به خود جلب می کند و توجه به ما امکان می دهد دنیا را به طور کامل ببینیم. بلبل ریشه مشترک این تجربیات را، این مکاشفات تمامیت می داند:

در بیشتر فرهنگ ها، در هر قرن، زیبایی با وحدت گره خورده است. زیبایی قرابت، پیوند درونی، شباهت، خویشاوندی، توافق و هویت چیزها را روشن می کند. همه ما برای تشخیص چیزها آموزش دیده ایم. در تجربه زیبایی یاد می گیریم که چیزها را به طور مساوی بیان کنیم. حرکت از تاریکی خود به همدردی، تماس باز. آرزوی اتحاد آگاهانه با جهان را داشت. زیبایی مجموعه ای شفاف و برازنده از اشکال است که ذهن را به زندگی، بدن ما را به زمین و همه ما را به یکدیگر نزدیک می کند.

[…]

هیچ چیز قدرتمندتر از حرکت به سوی زیبایی نیست. همانطور که راه می رفتیم، این فکر ما را سرپا نگه می داشت. آنچه ما نیاز داشتیم ادامه حرکت بود: یک روز بیشتر و در هر روز، تمام روز، یک قدم بیشتر. به نظر من این ساده ترین قانون زندگی و فکر بود: به حرکت ادامه دهید. آماده باش گشاده رویی، وضوح، محبت، لذت گاه به گاه از حواس را بپرورانیم، به شانس خوبمان اعتماد کنیم که اصلاً اینجا روی زمین باشیم، اصلاً این لحظه را داشته باشیم. حرکت در مسیر حرکت در ذهن است. در درازمدت، کشف زیبایی یک امر تصادفی نیست: مهم ترین تضمین در زندگی است.

زیبایی اهمیت دارد زیرا درهای ادراک را می گشاید و از طریق دیدن – با در نظر گرفتن آنچه وجود دارد، گنجاندن آن در دنیای درونی خود – است که می توانیم شروع به درک و ارتباط کنیم که از آن احساس تعلق ناشی می شود. بلبل منعکس می کند:

این برای همه صادق است، هر کجا که هستیم: آنچه می بینیم مقدمه چیزی است که می توانیم ببینیم. فراتر از این مقدمه، با کار و عشق، چیزی است که ما می توانیم درک کنیم. اگر بتوانیم بفهمیم، پس می توانیم زندگی کنیم. در سیرا متوجه شدیم که بالاخره ما می توانیم با چوب و سنگ، زمان و نور به اینجا تعلق داشته باشیم. ما ممکن است در یک بازه زمانی کوتاه چند سال به اندازه کافی خوش شانس باشیم که خانه ای در اینجا پیدا کنیم، به دنبال زیبایی هایی که ما را به خود جلب می کند.

یکی از ویلسون بنتلی “عجایب زیبایی”

مشاهده شکنندگی ظریف یک کریستال یخ و تفکر در مورد آن دانه های برف ویلسون بنتلیاو اضافه می کند:

دنیای اطراف ما آن چیزی نیست که ما می بینیم. او در همه جا و همیشه نظم حیات بخش، بخشنده و نامرئی را حفظ می کند. این نظمی از زیبایی موسیقایی و هیجان انگیز است. درخششی مرموز و درخشان دارد. به هر طرف نگاه کنیم، اگر نگاه کنیم، دنیای طبیعی زیبایی می آفریند، بدون هیاهو، و کار آنقدر ساده، هوشمندانه، بازیگوش و متعهد است که فقط یک کلمه برای آن وجود دارد: کیهانی.

در طول سفر آنها، آنچه این حس کیهانی را شعله ور می کند، برخورد با زمین، با تمام کوچکی و ویژگی باشکوهش است – مزدور کوهستانی، به سختی بزرگتر از یک انگور، که با «صدای خشن، خشن و شیرین» آواز می خواند. ابرهای “نارنگی، سپس زرشکی، سپس اسطوخودوس، و سپس خاکستری”؛ یک فندق شکن که نود هزار دانه پوست سفید را با منقار “ابسیدین سیاه” خود در یک سال جمع می کند. قورباغه پاهای زرد “کوچک مثل دست بچه، هنوز مثل بودا”؛ صخره ای با آریای گلش که توسط کلروپلاست هایی که از ستارگان کهکشان راه شیری صد برابر بیشتر است خوانده می شود. شاهین شاهینی که با بدن خالدارش از میان آبی شفاف عبور می کند و هجوم شگفتی را برمی انگیزد که “چنین چیز کاملی می تواند وجود داشته باشد.” نوول نوشت:

چیزی مبهم و شادی‌بخش در این برخوردها وجود دارد، راهی که در آن خط بین جهانی که ما حس می‌کنیم و دنیای فراتر از حواس ما، برای کوتاه‌ترین لحظات، نازک می‌شود – تقریباً شفاف.

اشعار و مقاله های نقطه گذاری، نوشته های مجله ای هستند که سرشار از سرزندگی هستند. در روز دوم سفر Nevle ضبط کرد:

دوباره دارم زود بیدار میشم گوش دادن به صدای باران که از شاخه های درخت به چادر می چکد و صدای نهر در تاریکی. نفس کشیدن در بوی خاک و باران. من نمی توانم باور کنم که ما اینجا هستیم، در محاصره این درختان و کوه های قدیمی، و روزهایی در پیش روی ماست. من دوباره یک پسر کوچک هستم، در کمال ناباوری که این مکان واقعا وجود دارد و من اینجا هستم. می خواهم بلند شوم و به سمت نهر سرگردانم و سرزندگی سیاه، خیس و سرد آن را روی پوستم حس کنم.

یکی دیگر از چیورا اوباتا نقاشی های یوسمیتی

این نشاط از حس ناگهانی و واضح به هم پیوستگی زندگی کوهستانی، به هم پیوستگی سرگردان و هر موجود وحشی، هر شکاف صخره ای ناشی می شود:

ستون‌های سنگی بزرگ، جنگل‌های متنوع، علفزارهای رویایی، جویبارهای روان، دریاچه‌های درخشان و یخچال‌های طبیعی کمیاب را در خود پنهان می‌کند. زندگی حتی تا بالاترین قسمت‌های محدوده، هزاران پا بالاتر از خط درخت، جایی که باغ‌های گلسنگ سیاه، نارنجی و چارتروس سنگ را زینت می‌دهد، بالا می‌رود. پوست سالم همه جا استخوان های باستانی کوه ها را می پوشاند.

[…]

فنچ رز با تاج خاکستری، گوسفند شاخ، پیک و خلبان آسمان، با رنگ‌های بنفش کبالتی، خانه خود را در میان سنگ‌های مسحورشده‌ای می‌سازند که هوا، غبار، زمان و زندگی آن را ممکن ساخته است.

هنر توسط متیو فورسایت از ورق طلا

بلبل با حرکت در سراسر کوه، وظیفه شاعر را در برداشتن استعاره از مشاهده می پذیرد. در تأملی که یادآور مراقبه باشکوه شاعر ناتالی دیاز در شکستگی به عنوان دروازه ای برای تعلقاو می نویسد:

کوه‌ها به یک دلیل اصلی کامل و زیبا هستند: آنها اغلب شکسته شده‌اند… شکستن و پیوستن، ترک خوردن و بریدگی و شکستن، هوازدگی و ساییدگی، همه با هم شکل‌های بی‌شمار زیبایی را به وجود می‌آورند – سرریز، معجزه‌آسا. اعطا کردن، شادی کردن – در سراسر محدوده.

اما اغلب این زمین شناس است که بعد شاعرانه جهان زنده را به بهترین نحو هدایت می کند. یک قرن و نیم پس از امیلی دیکنسون در شعری نفس نفس زد نوول می نویسد که “گل بودن یک مسئولیت عمیق است.”

از گل چه می دانیم؟ از حیله گری و درخشش آنها ناشی از اراده وحشیانه برای زندگی؟ از توانایی آنها در استخراج آنچه که برای زنده ماندن از زندگی زودگذر خود نیاز دارند، فقط برای اینکه بتوان آن را از دست داد؟ جنس گیاهان گلدار را در نظر بگیرید کاستیلیجا، برس های رنگ. انواع کاستیلیجا آنها در سرتاسر سیرا یافت می شوند، از ساوانای بلوط در کوهپایه ها گرفته تا جنگل های مخروطی معطر ارتفاعات میانی تا باغ های بهشتی مزارع آلپ – تقریباً تا اوج دامنه – که در شعله های قرمز و بنفش شکوفا می شوند. و بنفش کرم و نقره ای. منگوله های دره، شبدر جغد، قلم موی پشمالو هندی، قلم مو قرمز بزرگ هندی، قلم موی هندی مودار، قلم موی زیر آلپ، قلم موی آلپاین، به نام چند مورد از بیش از ده گونه کاستیلیجا که گلهایش هر سال به کوه بازمی گردد. تنوع زیاد از کاستیلیجا گونه‌هایی که ممکن است در یک روز تابستانی در سرگردان سیرا با آن‌ها روبرو شوید، ممکن است کافی باشد تا شما را با سپاسگزاری برای همه چیزهایی که دنیا ارائه می‌کند، بگریند.

در پایان، نایتینگل به این تلاش ضدفرهنگی برای متحد کردن مجدد ابعاد هستی می پردازد که به طور طبیعی به یکدیگر تعلق دارند، یکدیگر را روشن و بزرگ می کنند، هر چقدر که فرهنگ منزوی و جدایی طلبانه ما سعی کند آنها را از هم دور نگه دارد. (البته این روحیه متحرک سازی است کائنات در آیه.) او می نویسد:

برخی علم را خشک و فنی و کمی می دانند. یادگیری تعالی نیست. واقعیت یک معجزه است. شماره پورتال است درک لذت است.

برخی شعر و معنویت را انتزاعی، اثیری و شخصی می دانند. آنها نیستند. طبیعت یک زبان است. ذهن حسی است. روح زمین است.

مکمل دفترچه های بهشتلذت کامل خوانده شدن، ص کوه زنده – نامه عاشقانه جاودانه شاعر نان شپرد به زندگی که در ارتفاعات اسکاتلند دیده می شود – و اتل عدنان شاعر، هنرمند و فیلسوف مراقبه ای تکان دهنده در مورد زمان و تعالی از طریق کوه Tamalpais، سپس دوباره Emerson را ببینید طبیعت و تعالی و اشتاین‌بک (در داستان‌های غیرداستانی کمتر شناخته شده‌اش حتی از رمان‌هایش عالی‌تر می‌بینم). شگفتی و ماهیت رابطه ای جهان.



Source link